سال ١٣٩٠ من وعلیرضا تیر ماه سال ١٣٨٣ ازدواج کردیم از همون ابتدا هردومون برای اینکه هر روز اطرافیان بهمون نگن کی نی نی دار میشید به همه گفتیم سال ١٣٩٠ .ولی با گذشت سال اصرار اطرافیان برای نی نی دار شدنمون بیشتر میشد . تا اینکه سال ١٣٨٧با اصرار همسرم در دانشگاه شرکت کردم و رشته حقوق قبول شدم دیگه من و علیرضا مطمئن شدیم که حداقل تا ٤-٥سال آینده فکر بچه دار شدن و باید از ذهنمون پاک کنیم چون واقعا از مسئولیت نی نی داری میترسیدیم و دانشگاه رفتنم بهانه ای شد برای اینکه به همه بگوییم تا پایان درسم باید صبر کنیم .تا اینکه خرداد امسال بود و من ترم ٦دانشگاه و موقع امتحانهای پایان ترمم .دیدم حالم خیلی بده سر درد و سر گیج...